۱۳۸۵ مهر ۱۶, یکشنبه

18:. ظاهر افراد ترنس سکشوآل .:


معمولآ ترنس ها چه ام تو اف و چه اف تو ام ظاهری متفاوت دارند که باعث می شود از بقیه افراد قابل تشخیص باشند.


در این میان اف تو ام ها نه تنها زیاد مشکلی ندارند بلکه در بعضی جاها برای اونها تاثیر مثبت هم داره. ولی این ظاهر مشخص برای ام تو اف ها بسیار درد سر ساز هستش .

این ظاهر باعث انگشت نما شدن و نگاه های سنگین و بدتر از این ها شنیدن حرف های زشت و انگهای بسیار خوردن و بی احترامی و رفتارهای بد دیگران می شود .

ام تو اف ها هم در واکنش به این برخورد ها یا منزوی بودن رو انتخاب می کنند یا بی خیالی پیشه می کنند اونقدر که این انگ ها و حرف های زشت دیگه براشون زیاد ناراحت کننده نیست .

اما آیا راهای دیگری هم هست ؟

معمولآ این جور مواقع توصیه می شه که خب ظاهرتون رو طوری درست نکنید که این مشکلات هم براتون پیش بیاد . ولی من و شما می دونیم که این توصیه ها عملی نیست. چون برای مثال هر وقت خانومی حاضر شد ریش داشته باشه اون وقت این جور توصیه ها هم عملی می شه .

اما راه دیگر : چیزی که باعث شنیدن حرف های زشت یا انگهای بسیار می شود فقط داشتن ظاهری خاص نیست . بلکه رفتار خود ما هم موثر هستش . یعنی اون چیزی که باعث می شود افراد جامعه برداشت خودشون رو از ما داشته باشند نه فقط ظاهر بلکه اون شخصیت و رفتاری که از خودمون بروز می دهیم هم هست .

البته این فقط برای افراد عادیه جامعه صدق می کنه نه برای کسانی که از داشتن حداقلی از شعور هم محروم هستند .

پس می شه با داشتن رفتار و کنشی بسیار سنگین و با وقار و تا حدی جدی ( نه لزومآ مردانه) خودمون رو طوری معرفی کنیم که اکثریت متوجه بشوند که ما اون چیزی نیستیم که ممکنه در نگاه اول به نظر بیاییم.

این که رفتار جدی و با وقار چگونه هستش به خودمون بستگی داره و هر کسی با روش خودش می تونه بهش برسه . ولی برای مثال حالتی که به چهره خودمون می دهیم بسیار موثر هستش . مثلآ بی خودی لبخند نزنیم یا موقع حرف زدن طوری باشیم که مخاطبمون نا خوداگاه احساس کنه که اجازه هر برخوردی رو نداره .

البته این ها هم فقط باعث می شه تا حد زیادی جلوی توهین ها گرفته بشه . وگرنه نگاههای سنگین و متعجب که تحمل این ها هم بسیار بسیار سخت هستش همچنان ادامه خواهد داشت .


نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)

۱۳۸۵ شهریور ۱, چهارشنبه

17:. مشکلات افراد ترنس سکشوآل .:


به نظر می رسه اکثر مشکلاتی که ترنس ها با اونها روبه رو هستن برمی گرده به برخورد خانواده .


اگر یک ترنس دچار افسردگی می شه به خاطر این هستش که خانواده اون به خاطر انتظاراتی که از اون دارن و اون قادر به انجام آنها نیست و یا برعکس .دیگه توی خونش هم آسایشی نداره.

اگر یک ترنس نمی تونه فعالیت اجتماعی درست و کاملی داشته باشه و از کار و تحصیل عقب می مونه به خاطر اینکه خانوادش اجازه ندادن اون با هویت اصلی خودش توی اجتماع ظاهر بشه .

اگر یک ترنس به تن فروشی روی میاره به خاطر اینکه خانواده اون جگر گوششون رو از خونه بیرون کردن.

اگر یک ترنس بعد از عمل جراحی پشیمون می شه و خود کشی می کنه به خاطر اینکه خانوادش بعد از عمل اون رو رها کردن و کمک که هیچ . از ایجاد هر مشکلی هم دریغ نکردن .

واگر یک ترنس نمی تونه زندگی عادی و موفقی داشته باشه به خاطر اینکه خانواده اون به جای انتخاب راه حل های موجود هر چند تلخ برای فرزندشون . زندگی غیر عادی و غیر موفقی هر چند برای خودشون شیرین رو انتخاب کردن .
سوال این هستش که چرا؟


چرا باید پدرو مادر از میان این دو .دومی رو انتخاب کنن؟



چه چیزی باعث می شه که سرنوشت بچشون در الویت های بعدی از قبیل آبرو و ..... قرار بگیره؟


خب بهتره کمی واقع بین باشیم . اکثریت والدین افراد ترنس سکشوال این چنین بر خوردی با اونها دارن . اما آیا میشه گفت این اکثریت همه پست و خود خواه و ظالم اند ؟


پس شاید دلایلی وجود داره .


وقتی مادری بچه ای به دنیا می یاره به محض مشخص شدن جنسیت ظاهری نوزاد اون رو پسر یا دختر می دونه . در واقع هویت فرزندش براش مسجل می شه واین برداشت تا زمانی که اونو میشناسه حفظ می شه . این برداشت به حدی قوی هستش که حتی داشتن رفتاری بر خلاف جنسیت ظاهری از طرف فرزند هم باعث تغییری در اون نمی شه .


در واقع وقتی پدر و مادر با تغییر جسم فرزندشون رو به رو می شن . این موضوع با مرگ فرزندشون برای اونها برابری می کنه . یعنی این واقعه در ذهن اونها مثل مرگ یک هویتی که اون رو بزرگ کردن در ازای تولد یک شخصیت جدید و ناشناخته هستش .


دلیل دیگر وضعیت فرهنگی اجتماع و دیدگاهی که نسبت به این امر وجود داره برمی گرده . یعنی تقریبآ همون آبرو.


ممکنه همه اعضای خانواده به خاطر این کار تحت تاثیر بد شرایط بعد از عمل قرار بگیرن. مثلآ ممکنه در اون خانواده دختری در شرف ازدواج هم باشه . آیا تضمینی هست که مثلآ نامزد اون دختر بعد از عمل جراحی خواهر یا برادر اون باز هم روی تصمیم ازدواجش ایستاده باشه؟


دلایل دیگری هم می تونه وجود داشته باشه مثل ابهام وترس از آینده . یا اینکه شاید عمل موفقیت آمیز نباشه . یا نداشتن وسع مالی یا مرد سالاری و ..... .

اما به نظر من هیچ کدوم از اینها توجیح کامل و درستی برای رفتار خانواده ها در این مورد نیست . درسته !! این نگرانی ها و این مشکلات و سختی ها همه وجود دارن.


اما در نهایت یک سوال بدون پاسخ می مونه .


کدام وضعیت برای فرزندشون بهتره؟ افسردگی؟ دوری از اجتماع و عقب موندن از کار و تحصیل؟ تن فروشی؟ احتمال خود کشی؟ زندگی نکردن؟؟؟؟


یا جنگیدن با مشکلاتی که بر سر راه این عمل به ظاهر تلخ وجود داره برای داشتن آینده ای به واقع شیرین برای فرزندشون؟



نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)

۱۳۸۵ تیر ۱, پنجشنبه

16:. نظرات یکی از خوانندگان آهوی خسته در مورد ترنس سکشوآلیزم .:


نوشته زیر از طرف یکی از دوستان فرستاده شده که شامل نظرات یک شخص عادیه جامعه نسبت به پدیده ترنس سکشوآلیزم و برخورد سایر افراد جامعه نسبت به این امر هستش.



همیشه هنگام مریضی و کسالت اهمیت سلامتی برای ما بیشتر آشکار می شود و ما به لزوم وجود این نعمت بزرگ که آرامش را برای ما به ارمغان می آوردبیشتر آگاه می شویم.



ولی همواره باید به فکر کسانی بود که دچار بیماری هستند و از نعمت داشتن زندگی آرام ومعمولی محروم هستند.دوستان ترنس هم به نوعی دچار بیماری هستند.



البته قصد اهانت به این دوستان در میان نیست و باید این واقعیت که ترنس ها دچار نوعی بیماری هستند را پذیرفت و به این نکته توجه کرد که به هیچ عنوان این بیماران که اکثرا دچار بیماری روحی هم هستند,نباید مورد سوء استفاده قرار بگیرند.



در اینجا از تمامی دوستان تقاضا می کنم که در هنگام روبرو شدن با این دوستان,برای آنها مزاحمت ایجاد نکنند.چون این کار باعث گوشه گیری و یا در مواردی بروز خشونت در این افراد می شود که هریک از این واکنشها میتواند باعث تشدید و یا تقویت بیماری روحی شود.



و در مواردی که با این دوستان در ارتباط هستند,از سوء استفاده جنسی از این افراد خود داری کنند .به عبارتی اگر سود نمی رسانند ضرر هم نرسانند.



از طرف دیگر از دوستان ترنس خواهشمندم با ظاهری سنگین و با وقار در معابر و اماکن عمومی ظاهر شوند تا بدین طریق شأن خود و دیگر ترنس ها را حفظ کنند وتا حدودی از بروز مزاحمت توسط دیگران جلوگیری کنند.



انجمنهای دولتی برای کمک به این بیماران خدماتی ارائه می کنند ولی همواره جای خالی انجمنهای خود گردان و خصوصی در این زمینه حس می شود.ترنس ها و کسانی که کاری از دستشان بر می آید و مایل هستند به آنها کمک کنند,باید سعی کنند انجمنهایی هرچند کوچک ولی موثر را پدید آورند.تا مشکلات برای این دوستان کم شده و به حداقل برسد.



تمامی این نکات در دفاع از حقوق ترنس ها می باشد و نه کسانی که از همه نظر دارای جنسیت مشخص هستند و تنها به دلیل انحراف جنسی سعی می کنند نقش جنس مخالف را در روابط جنسی داشته باشند.


نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)

۱۳۸۵ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

15:. گزارش وبلاگ ایران بد در مورد ترنس سکشوآلیزم .:


دل شكسته‌اند اما اميدوار؛ دلخورند از برخوردهاي مردم، مسئولان و حتي خانواده‌هايشان. يكي شان مي‌گويد:«خداوند ما را اين چنين آفريده، بنده‌ي خدا بر اين گونه آفرينش چه گونه خطا مي‌جويد؟!؟» ديگري آهسته مي‌گويد: «تا خودمان را شناختيم، خود رامتفاوت ديديم؛ مشكل با خميره‌ي ما سرشته شده است. ما آميخته به درديم، درد را ما غمخواري هست ؟؟»آن ديگري - كه انگار پسري است كه به زور يا مثلاً بر سن تئاتر، روپوش و منقنعه اي بر او پوشانده باشي- مي‌گويد:«هر جا مي‌رويم و لب از لب مي‌گشايم، ما را با حيرت مي‌نگرند و چه فراوان مي‌گويند كه پناه برخدا، دوره‌ي آخرالزمان شده است !»


از روزي كه براي نخستين بار موردي از اين اختلال را ديدم، سال‌ها مي‌گذرد. امروز بيشتر از گذشته آنان را پذيرا بوده‌ام. با ياري خودشان و همكاري گروهي از استادان دانشگاه علوم پزشكي تهران، از جمله جناب آقاي دكتر محمدي و سركار خانم دكتر رئيسي و صد البته مركز MRI دكتر اطهري و استادي كم نظير اما بي عنوان رسمي‌و دولتي استادي و هيأت علمي – سركار خانم دكتر رحيميان – پژوهشي بزرگ و بنيادي را انجام مي‌دهم :«ارزيابي و مقايسه‌ي ويژگي‌هاي تصوير برداري مغز مبتلايان به اختلال هويت‌جنسي با افراد سالم.» اين پژوهش ويژگي برجسته‌اي دارد. اين ويژگي، بهره‌گيري از پيشرفته‌ترين نرم‌افزارهاي حجم سنجي(Volumetry) مغز است كه تا اين تاريخ به گفته‌ي پژوهشگر كوشا و خستگي ناپذيرمان، خانم دكتر رحيميان – در اروپا هم وجود ندارد تا چه رسد به آسيا و خاورميانه!


وديگر توضيح نمي‌دهم كه اين «استاد بي‌عنوان» راديولوژي با چه پشتكار و مرارت‌هايي اين نرم‌افزار را فراهم آورد. ما ايرانيان در تحريم هستيم و ابزارهاي پيشرفته را به هر بهانه و طفره از ما دريغ مي‌دارند!


اما مشكل تنها ابزار نيست، باورهاي تاريخ گذشته و ديدهاي كهنه دردسر سازترند! و اگر پشتوانه‌اي چون دكتر محمد رضا محمدي – رياست محترم گروه روانپزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران –و حمايت‌هاي مستقيم و غير مستقيم ايشان نبود، انجام چنين پژوهشي را - دست‌كم در قد و قواره‌ي رسمي‌و دانشگاهي - شدني احساس نمي‌كردم.


اما T.S‌‌‌‌‌‌ها براي من جايگاهي بالاتر از نمونه‌هاي پژوهشي داشته اند. هفت سال پيش‌تر، فصلي جداگانه را در كتابم به آنان اختصاص دادم.«T.S» و «اختلال هويت جنسي» براي من همواره جلوه‌اي از راز و رمز خداوند بوده است، به گونه اي«شگفتي اي از آفرينش»، «معمايي از خلقت»!


و من چنين مي‌انديشم كه خداوند، T.S را آفريده است تا «درك» و «فهم» و«عقل» و «منطق» ما آدميان را بسنجد كه آيا ما توان حل اين «چيستان الهي» و اين «معماي خداوندي»را داريم يا شرمنده باز مي‌گرديم!


«هويت جنسي(Gender Identity)» بازتاب احساس مردانگي يا زنانگي فرد است. هر كودكي تاسن 2-3 سالگي باور محكمي‌در مورد مرد يا زن بودن خود پيدا مي‌كند و راحت و قاطع مي‌گويد:«من يك پسرم» يا «من يك دخترم» اما حتا اگر رشد جنسي او طبيعي هم باشد، حس نرينگي يا مادينگي فرد كامل نيست و بايد رشد و تكامل يابد.


هويت جنسي بر اساس زيست شناسي افراد بنا مي‌شود، از آموزه‌هاي اجتماعي اثر مي‌پذيرد و براي اين كه به دوام و ثبات دست يابد، به گذشت زمان نياز دارد.


هويت جنسي به طور ضمني به معناي وجوه فيزيولوژيك رفتار مرتبط با مردانگي يا زنانگي است. اما بايد بين جنسيت اچتماعي و جنسيت بيولوژيك(زيست شناختي) تمايز و تفاوت قائل شد؛ هرچند در اغلب موارد، اين دو با يكديگر متناسب و هماهنگ هستند، يعني مردان رفتار مردانه و زنان رفتار زنانه از خودنشان مي‌دهند. ولي گاه در مواردي چون مبحث ما جنسيت و هويت‌جنسي بايكديگر در تعارض و تضادند.


ويژگي‌هاي جسماني از جنسيت زيست شناختي فرد بر مي‌آيد اما اين به تنهايي هويت جنسي را شكل نمي‌دهد. در پيدايش هويت جنسي، سر مشق‌هاي بي شمار اجتماع نقش دارند، سرمشق‌هايي از همبازي‌ها، پدر و مادر، خواهر و برادر، آشنايان، آموزگاران و ديگر روابط اجتماعي – فرهنگي ساري و جاري.


به طور معمول، افراد با جنسيت بيولوژيك خود، همانندسازي مي‌كنند اما هميشه اين گونه نيست. گاه مغز و روان مردانه در پيكري زنانه اسير مي‌شود و سه بار شايع تر از آن، مغز و روان زنانه در كالبدي مردانه فرياد بر مي‌آورد!


چرا كه هويت جنسي تنها از وضعيت مردانه يا زنانه‌ي دستگاه تناسلي خارجي كودك پديد نمي‌آيد. عوامل ژنتيك، به ويژه از بسته شدن نطفه تا هفته‌ي ششم زندگي جنيني و نگرش‌هاي پدر، مادر و خانواده و فرهنگ پيدا و پنهان اجتماع پيرامون ، بي شك اثر گذار است.


«نقش جنسي»، رفتار بيروني است كه اعلام عمومي‌جنسيت محسوب مي‌شود و بازتاب احساس دروني شخص در مورد هويت جنسي اش است. نقش جنسي انتقال شماي مرد بودن يا زن بودن به ديگران است: هويدا شدن هويت جنسي ذهني.


اغلب «هويت جنسي» و «نقش جنسي(Gender Role) » با يكديگر هماهنگ هستند. زني كه حسي از زن بودن دارد، ديدگاه خودش را با رفتار زنانه به جهان انتقال مي‌دهد و مردي كه خودش را مرد مي‌داند، كردار مردانه دارد. از اين رو، نقش جنسي، هر رفتار و گفتاري است كه شخص براي نشان دادن اندازه‌ي مرد بودن يا زن بودن خود ابراز مي‌كند.


پس، سخن نخست آن كه «هويت جنسي» و «نقش جنسي» از بنياد مي‌بايست از جنسيت بيولوژيك(زيست شناختي) و آناتوميك (كالبدي) تمايز داده شود. جنسيت كاملاً محدود و منحصر به ويژگي‌هاي تشريحي و فيزيولوژيكي است كه «ظاهر» مردانه يا زنانه براي فرد پديد مي‌آورد.


اما افتراق «گرايش جنسي (Sexual Orientation) » نيز از مفهوم هويت جنسي مهم است. گرايش جنسي، به موضوع يا هدف تكانه‌هاي جنسي اشاره دارد و بيانگر تمايل جنسي – شهواني فرد براي جنس مقابل (Heterosexual)، جنس موافق (Homosexual) يا هر دوست (Bisexual) و بستگي به اين دارد كه كشش فرد به ايجاد رابطه با كدام جنس بوده و خواهد بود.


اختلال هويت جنسي(Disorder Gender Identity) در پسرها بيشتر است و نسبت پسر به دختر از 6 به 1 تا 30 به 1 متفاوت است.


نرينگي (مردانگي) بستگي به اثر هورمون‌هاي مردان (آندروژن‌ها) در دوران جنيني دارد.


تستوسترون روي نورون‌هايي از مغز كه در نرينگي (مردانگي) مغز در مناطقي از جمله هيپوتالاموس نقش دارند، اثر مي‌كند. مطالعات اخير تفاوت‌هايي را در مغز افراد دچار Transsexualism مرد به زن نشان داده است. در اين افراد هسته‌هاي هيپوتالاموس وهسته‌قرمز مغزشان كوچكتر از ديگر مردان و در قد و قواره‌ي هسته‌هاي مغز زنان بوده است. امابه جز اين عوامل بيولوژيك، عوامل روان شناختي و اجتماعي نيز بر پيدايش هويت جنسي مؤثرند. از نظر فرهنگي نقش‌هاي جنسي مشخص است. از پسرها انتظار نمي‌رود كه دخترانه رفتار كنند و از دخترهاهم رفتار پسرانه پذيرفتني نيست. اين نقش‌ها آموخته مي‌شوند، هرچند اين يك واقعيت است كه برخي پسرها مزاج ظرفي و حساسي دارند و برخي دخترها پرخاشگر و پرانرژي‌اند.


چگونگي روابط مادر با كودك در نخستين سال‌هاي زندگي در برقراري هويت جنسي اهميت فوق‌العاده‌اي دارد. در خلال اين سال‌ها، مادران به طور طبيعي كودكان را از هويت جنسي شان آگاه كرد و سبب مي‌شوند كه آن‌ها جنسيت خود را بپذيرند و بدان افتخار كنند. اما مادر خشن، كنترل كننده و بي‌ارزش كننده مي‌تواند در رشد و شكل‌گيري هويت جنسي كودك اختلال پديدآورد. برخي كودكان ممكن است با اين پيام روبرو شوند كه اگر هويت جنس مقابل را داشتند، از ارزش بيشتري برخوردار بودند. مشكلات هويت جنسي گاه در اثر مرگ مادر، غيبت طولاني يا افسردگي او آغاز شود. در چنين حالاتي ممكن است يك پسر بچه از طريق همانندسازي كامل با مادر واكنش نشان دهد.


نقش پدر نيز در سال‌هاي نخست زندگي قطعاً مهم است و حضور او به طور طبيعي به فرآيندجدايي- فرايت كمك مي‌كند. بدون وجود پدر، مادر و كودك ممكن است كاملاً نزديك باقي بمانند. پدر براي پسر بچه، الگوي همانندسازي مردانه و براي دختر نخستين شئ محبوب(Love object) است.


ويژگي اصلي اختلال هويت جنسي، ناراحتي شديد و مداوم شخص در مورد جنسيت تعيين شده‌ي اوست و او تمايل و اصرار دارد كه به جنس مقابل تعلق دارد. در بسياري موارد از همان كودكي، چه دختر بچه‌ها و چه پسر بچه‌ها از پوشيدن لباس‌هاي جنس آناتوميكال (كالبد شناختي) خود خودداري كرده و لباس‌ها و بازي‌ها و رفتارهاي جنس مقابل را بر مي‌گزينند. در موارد زيادي آن‌ها ويژگي‌هاي آناتوميك خاص خود را رد و انكار مي‌كنند.


در دوره‌ي كودكي، نمي‌توان مرز مشخص بين كودكان دچار اختلال هويت جنسي و ديگر كودكان معمول گذاشت. دختران مبتلا به اين اختلال، دوستان و مصاحبان پسر زيادي داشته و دلبستگي ويژه‌اي به ورزش‌ها و بازي‌هاي خشن پسرانه نشان مي‌دهند. اين دخترها علاقه‌اي به عروسك‌بازي و خاله‌بازي ندارند و در بازي‌هاي كوكانه نقش پدر، برادر و ديگر افراد مذكر را به عهده مي‌گيرند.


آن‌ها ممكن است از ادرار كردن در وضعيت نشسته خودداري نموده و ادعا كنند كه آلت مردانه دارند و يا در آينده پيدا خواهند كرد. اين دختران از داشتن پستان خوشحال نبوده و از پريود(عادت ماهانه) شدن متنفرند و چنين بيان مي‌كنند كه هنگامي‌كه بزرگ شوند، مرد خواهندشد ؛ اين مرد شدن در پندار آن‌ها به اين صورت است كه واقعاً يك مرد خواهند شد و نه اين كه صرفاً نقش يك مرد را داشته باشند.


پسران دچار اين اختلال، معمولاً با فعاليت‌هاي قالبي زنانه اشتغال ذهني دارند و ممكن است ترجيح در پوشيدن لباس دخترانه يا زنانه را آشكار نشان دهند واگر به لباس‌هاي زنانه واقعي دسترسي نداشته باشند، ممكن است از پارچه‌ها و وسايل موجود، چنين لباسي‌هايي براي خود درست كنند. اين پسرها ميل شديدي براي شركت در بازي‌ها و تفريح‌هاي دخترانه دارند. وقت گذراني‌هاي خاص دختران براي آنان لذت بخش است. به عروسك‌هاي مؤنث دلبستگي زيادي نشان مي‌دهند و معمولاً همبازي‌هايشان را از ميان دختران بر مي‌گزينند.


در خاله بازي اين پسرها نقش زنان را برعهده مي‌گيرند. ادا و اطوار وشيوه و سبك رفتار و احساس شان اغلب از سوي اطرافيان زنانه تلقي مي‌شود. آن‌ها به طور معمول در بين پسران همسن‌شان مورد آزار واذيت و تمسخر قرار گرفته يا از سوي آن‌ها طرد مي‌شوند. (در حالي كه چنين برخوردي با دختران دچار اختلال هويت جنسي يا سن بلوغ به ندرت صورت مي‌گيرد.) پسران مبتلا به اين اختلال ممكن است چنين ادعا كنند كه بزرگ شوند، مبدل به يك زن خواهند شد، يك زن واقعي. آن‌ها ممكن است چنين بيان كنند كه آلت جنسي و بيضه‌هاي شان نفرت انگيز بوده و از بين خواهند رفت و يا اين كه اي كاش آلت مردانه و بيضه نداشتند. برخي كودكان به خاطر تمسخر ديگر بچه‌ها يا فشار مدرسه براي پوشيدن لباس‌هاي پسرانه، از رفتن به مدرسه خودداري كنند. آغاز اختلال پيش از 4 سالگي و تعارض با همسالان در 8-7 سالگي است.


اما با افزايش سن، در سال‌هاي نوجواني علائم و نشانه‌هاي اختلال هويت جنسي شبيه بزرگ سالان مبتلا است. نوجوانان و بزرگ سالان دچار اين اختلال دوست دارند كه متعلق به جنس مقابل باشند و اين ميل خود را آشكارا بيان مي‌كنند. اين افراد به طور مكرر كوشش مي‌كنند كه به عنوان عنصري از جنس مقابل پذيرفته شوند و آرزو دارند كه مانند فردي متعلق به جنس مقابل زندگي كنند و ديگران درست مانند جنس مقابل با آن‌ها رفتار كنند.


افزون بر اين مي‌خواهند ويژگي‌هاي جنسي جنس مقابل را به دست آورند و ممكن است معتقد باشند كه آن‌ها با جنسيت «عوضي» و «اشتباهي» به دنيا آمده‌اند. آن‌ها چنين احساس مي‌كنند كه زني «به دام افتاده» در كالبد مردانه و يا مردي «محبوس» در پيكر زنانه‌اند.


نوجوان و بزرگ سالان اغلب براي تغيير پيكر خود در خواست اقدامات طبي و عمل‌هاي جراحي مي‌نمايند. اين افراد اصطلاحاً نارضايان جنسيتي خوانده مي‌شوند. «نارضايتي جنسيتي(Transsexualism)» حالتي است كه فرد اشتغال ذهني مداومي‌با رها شدن از ويژگي‌هاي جنسي اوليه و ثانويه جنس پيكري خود و به دست آوردن ويژگي‌هاي جنسي اوليه و ثانويه‌ي جنس مقابل دارد و مي‌خواهد كه همچون عضوي از جنس مقابل زندگي كند، لباس بپوشد و آميزش داشته باشند.


در سابقه‌ي بيشتر ناراضيان جنسيتي، مشكلات و اختلالات هويت جنسي دوران كودكي وجود داشته است ولي تنها معدودي از كودكان دچار اختلال هويت جنسي دچار نارضايتي جنسيتي خواهند شد.


نارضايتي جنسيتي در مردان شايع تر از زنان است. شيوع آن در مردان، يك در سي هزار مرد و در زنان، يك درصد هزار زن است. بزرگ سالان مبتلا به ترنس سكسواليزم (T.S.) از پوشيدن لباس‌هاي جنسيت پيكري‌شان دچار ناراحتي زيادي مي‌شوند، بنابراين شبيه جنس مقابل لباس مي‌پوشند و در فعاليت‌هاي مرتبط با آن جنس شركت مي‌كنند.


مردان از آلت تناسلي و بيضه‌هاي خود متنفرند و به طور مداوم نزد جراحان مختلف مي‌روند تا خود را از شرشان خلاص كنند. آن‌ها چنين بيان مي‌دارند كه اي كاش مي‌توانستند آلت و بيضه‌هاي شان را بكنند و به داخل چاهك توالت بيندازند. اين ميل به نداشتن آلت و بيضه‌ها ممكن است برتمام خواست‌هاي ديگر شخص چيرگي يابد.


مردان دچار نارضايتي جنسيتي (Transsexualism) براي ايجاد پستان و ديگر انحناهاي بدني زنانه، هورمون زنانه استروژن مصرف مي‌كنند، با الكتروليز موهاي مردانه خود را از بين مي‌برند و براي برداشتن آلت تناسلي و بيضه‌ها و پديد آوردن واژن، خود را به جراحي مي‌سپارند.


زنان مبتلا، پستان‌هاي خود را محكم مي‌بندند يا با جراحي برمي‌دارند. آن‌ها براي برداشتن رحم و تخمدان‌هاي شان نيز خود را به جراحي مي‌سپارند. براي پديد آوردن توده‌ي عضلاني مردانه و كلفت كردن صدا، هورمون مردانه (تستوسترون) مصرف مي‌كنند و براي به دست آوردن آلت‌تناسلي مردانه جراحي مي‌شوند. آلتي كه از عضلات شكمي ‌يا راني ساخته شده و يا با ياري جستن از پروتزهاي مصنوعي درست مي‌شود. اين گونه جراحي‌ها مي‌تواند آن چنان هنرمندانه انجام شود كه به كلي فرد را از جنس مقابل پيش ازجراحي اش، تفكيك ناپذير و جدانشدني ‌نمايد. از آن جا كه درمان جراحي، قطعي است و بازگشتي ندارد، معيارهاي دقيقي بايد پيش از جراحي مدنظر قرار گيرد. بيمار بايد دست كم براي 3 ماه و گاه تا يك سال به طور آزمايشي در نقش جنس مقابل زندگي كرده باشد. زيرا در برخي از اين افراد آزمودن زندگي واقعي در نقش جنس مقابل ممكن است سبب تغيير ذهنيت آن‌ها شود، زيرا در اين حالت ارتباط با دوستان، همكارن و معشوق در آن نقش دشوار مي‌شود. بسياري از نارضايان جنسيتي از تغييرات بدني حاصل از درمان هورموني صرف، راضي شده و فراتر نمي‌روند. تنها و پنجاه درصد ناراضيان جنسيتي كه واجد ملاك‌هاي لازم هستند، تحت عمل جراحي تغيير جنسيت قرار مي‌گيرند.


درمان‌هاي دارويي و روان شناختي با هدف وارونه كردن اختلال بسيار به ندرت موفق بوده است. درمانگر معمولاً اهدافي را پايه ريزي مي‌كند تا به بيمار كمك شود تا با هويت جنسي مطلوبش راحت باشد و هدف اين نيست كه فردي با هويت جنسي مرسوم ايجاد شود.


روان درماني‌هاي خانوادگي و آموزش روان شناختي خانواده در اغلب موارد بسيار سودمند بوده است.


ملاك‌هاي تشخيص اختلال هويت جنسي DSM-IV-TR عبارتند از :


الف- همانند سازي قوي و مداوم با جنس مقابل (كه صرفاً شامل ميل فرد به كسب امتيازات اجتماعي و فرهنگي جنس مقابل نباشد)


*در كودكان، با چهار مورد يا بيشتر از :


تمايل يا اصرار مكرر فرد به تعلق به جنس مقابل


ترجيح لباس دخترانه يا تقليد ظاهر دخترانه در پسرها؛ اصرار بر پوشيدن لباس‌هاي مردان در دخترها


ترجيح مداوم و قوي براي نقش‌هاي جنس مقابل در بازي‌هاي تخيلي يا تخيلات مداوم در مورد تعلق به جنس مقابل


ميل شديد به شركت در بازي‌هاي قالبي و تفريحات جنس مقابل


ترجيح قوي هم بازي‌هاي جنس مقابل


* در نوجوانان و بزرگ سالان، با علائمي‌چون


ابراز تمايل براي تعلق به جنس مقابل


جازدن مكرر خود به عنوان جنس مقابل


اعتقاد شخص به اين كه او احساسات يا واكنش‌هاي خاص جنس مقابل را دارد


تمايل به زندگي مانند جنس مقابل و انتظار از ديگران كه با او همانند جنس مقابل رفتار كنند


ب- ناراحتي مداوم در مورد جنسيت خويشتن يا احساس نامتناسب بودن در نقش جنسي خودي


*در كودكان، با هريك از موارد زير:


در پسرها، تأكيد بر اين كه آلت يا بيضه‌ها چيزي نفرت انگيزند يا از بين خواهند رفت يا تأكيد بر اين كه بهتر بود كه آلت را نداشتند يا بي زاري نسبت به بازي‌هاي خشن پسرانه و رد اسباب بازي‌ها، بازي‌ها و فعاليت‌هاي كليشه‌اي پسرانه.


در دخترها، خودداري از ادرار كردن در حالت نشسته و تأكيد بر اين كه داراي آلت است يا در آينده داراي آن خواهد شد. تأكيد بر اين كه شخص نمي‌خواهد پستان‌هايش رشد كند يا دچار پريود(عادت ماهانه) شود. بي زاري بارز نسبت به لباس معمولي زنانه.


*در نوجوانان و بزرگ سالان، با نشانه‌هايي مانند:


1.اشتغال ذهني با رهايي از ويژگي‌هاي جنسي اوليه و ثانويه (مانند درخواست تجويز هورمون‌ها، جراحي يا ديگر روش‌هاي تغيير جسماني براي شبيه جنس مقابل شدن.


2.اعتقاد به اين كه شخص با جنسيت «عوضي» و «اشتباهي» زاده شده است.


3. اختلال همراه با يك اختلال جسمي ‌دو جنسيتي(هرمافروديزم) نيست.


4. اختلال سبب ناراحتي چشمگير باليني يا تخريب در كاركرد اجتماعي، شغلي و يا ديگر حوزه‌هاي كاركردي مي‌شود.


** اختلالات دو جنسيتي (هرمافروديزم حقيقي يا كاذب) همراه با ملال جنسيتي، رفتار مبدل پوشي گذراي وابسته به استرس و اشتغال ذهني مداوم با اختگي يا قطع آلت بدون تمايل به كسب ويژگي‌هاي جنسي جنس مقابل سه دسته اختلالي هستند كه در دسته «اختلالات هويت جنسي كه به گونه اي ديگر مشخص نشده است» قرار مي‌گيرند.


در اختلالات دو جنسيتي(Intersex Conditions )، برخلاف اختلال هويت جنسي و نارضايتي جنسيتي، افراد جنبه‌هاي پيكري‌(Anatomical) و فيزيولوژيك پيدا و پنهاني از جنس مقابل را دارا هستند.


اختلال هويت جنسي (G.I.D.) و نارضايتي جنسيتي(T.S.) عجيب و غريب تر از آن چه گفته شد، نيست. نه نشانه آخرالزمان است، نه پيش ‌قراول يورتمه‌ي خر دجال! اختلالي است كه بر سر آن كه آن را كاملاً حاصل اختلالات دوره‌ي جنيني (پيش از زاده شدن) و يا كلاً پيامد مشكلات رواني – اجتماعي و پرورشي – فرهنگي (پس از زاده شدن) بدانيم، هنوز اختلاف است.


پژوهش اين جانب كه به لطف و ياري فراوان سركار خانم دكتر رحيميان و مركز MRI دكتر اطهري و مساعدت و عنايت جمعي از اساتيد و روان پزشكي، نورولوژي و پزشكي قانوني و اجتماعي دانشگاه علوم پزشكي تهران در حال انجام است، درست همين اختلاف ديدگاه را هدف گرفته است.


مطالعات مشابه بسيار اندك انجام شده و تنها مطالعه‌ي در حد و اندازه‌ي پژوهشي ما، بر 6 جسد مبتلايان به اختلال هويت جنسي صورت گرفته است. اميدواري من آن است كه بتوانيم اين پژوهش را با 60 نمونه زنده انجام دهم و مقاله‌ي آن را در مجامع بين‌المللي روان‌پزشكي و علوم‌اعصاب ارائه نمايم. بي‌شك چنين امري اعتبار ويژه و شگرفي براي ميهن‌مان به ارمغان خواهد آورد. چرا كه نرم افزاري Volumetry مورد استفاده‌ي ما جُز در ايالات متحده آمريكا، حتا در اروپا نيز وجود ندارد تا چه رسد به آسيا و خاورميانه و كشورهاي ثروتمند عربي.


اما صرف نتيجه‌ي اين پژوهش مهم نيست. مهم تر از آن بانگ «انجام» اين پژوهش در ايران ماست كه امروزه زير فشار تبليغات همه جانبه‌ي رسانه‌هاي گروهي «جهان نخست» و در واقع، هجوم گسترده‌ي رواني آن‌ها قرار گرفته است و بسياري از آنان كه تصويري واقعي از كشور ما نديده‌اند، ما را با پوششي از برگ و خاشاك بر بالاي درختان و يا در شكل و شمايل بيابان‌گردان‌عربي – آفريقايي بر پشت شتران گمان مي‌كنند! متأسفانه «عين» همين تصاوير را اين‌جا بسياري از بخصوص كودكان و نوجوانان دورگه يا نسل سوم مهاجر ايراني با شگفتي بيان كرده و مي‌كنند.


اين طعم تلخ سياست و مزه‌ي ناگوار امپرياليزم رسانه اي و خبري است كه به راحتي هم چاره پذير و حل شدني نيست.


حال لحظه اي بينديشيم كه انجام پژوهشي بسيار گسترده تر و ژرف تر از پژوهش‌هاي انجام شده در ام القراي جهان پيشرفته و نخست چه اعتباري براي كشورمان مي‌آفريند. آن هم درست در حوزه اي كه از ديد آن‌ها در ميهن ما حوزه‌ي «تابو و امر ممنوعه» است. بي ترديد آن‌ها خيال ي‌كنند كه در ايران بيماران مبتلا به اختلال هويت جنسي و ترنس سكسواليزم با شكنجه‌هاي مدهش اعدام مي‌شوند!!


و البته اين در حالي است كه با وجود همه كاستي‌ها و كم لطفي‌ها و مضايقه‌هاي رسمي‌و غير رسمي‌،GID‌‌‌‌‌‌ها و TS‌‌‌‌‌‌ها در سيستم دادگستري و انتظامي‌ايران –پس از كش و قوس‌هاي فراوان- بالاخره تعريف نسبتاً مشخصي يافته‌اند و با آن‌ها نسبتاً به مماشات رفتار مي‌شود و در عمل با يكي دو سالي پيگيري جدي، فرد مي‌تواند به دستور قاضي و نظر كارشناسي روان پزشكي قانوني مورد عمل جراحي قانوني و رسمي‌قرار گيرد و جنسيت پيكري‌اش را با جنسيت مغزي و رواني‌اش هماهنگ و يكسان سازد.


اما اين واقعيت غيرقابل كتمان و افتخار آميز، هرگز به معناي آن نيست كه T.S.‌‌‌‌‌‌ها وG.I.D. ‌‌‌‌‌‌ها در ايران آسوده مي‌زنيد و هيچ مشكل و دردسري ندارند. مشكل و بي‌چارگيT.S.ها و G.I.D.ها در ايران ناشي از ناداني عمومي‌و جهالت فرهنگي همه‌گير نسبت به آن است. حتا اغلب پزشكان – جز روان پزشكان- به مشكل و در واقع «بحران» آن‌ها به ديده‌ي ترديد مي‌نگرند و آن‌ها را «باور» ندارند! اينان نيز چون توده‌ي ناآگاه اجتماع خود شيفته و خودبين مان، به اين مسئله با ديدي كهنه مي‌نگرند و هنوز به دركي نو و به روز نسبت به قضيه نرسيده اند.


شايد، اجتماع كم دانش ايرانيان پذيرش و آمادگي آشنايي همه جانبه با ترنس سكسواليزم از طريق صدا و سيما را نداشته باشد، اما آموزش محدود تلويزيوني، كه با ميزگردي از متخصصان مربوطه دنبال شود، به طور حتم نه تنها مشكل آفرين نيست بلكه به يقين سودمند خواهد بود. آموزش همه جانبه‌ي اين مسئله در روزنامه‌ها و ديگر مطبوعات قطعاً مورد نياز است و بايد هر از چند گاهي اين موضوع، به هر بهانه، به اشكال مختلف از مقالات علمي‌تا مصاحبه با خود بيماران مطرح شود تا جامعه به شكل «مواجهه تدريجي (Graded Exposure)» با اين مسئله روبه رو شود و بدون هيچ عارضه اي آن را درك و هضم كرده و بپذيرد.


از آن زمان كه يكي از مجريان سرشناس مرد صدا و سيما، با تحمل رنج و مشقت‌هاي فراوان، در نهايت با پادرمياني و مشاوره‌ي كارشناسانه‌ي استاد ارجمند و پيشكسوت بلند مرتبه‌ي روان پزشكي كشور- استاد دكتر طريقتي- به حكم شرعي و هزينه امام راحل تحت جراحي تغيير جنسيت (SexReassignment surgery) قرار گرفت، بيش از دو دهه مي‌گذرد؛ اما متأسفانه ميزان پيشرفت ارتقاي دانش و بينش ما نسبت به «بحران هويت جنسي (Gender Identity Crisis)» به اندازه و شايسته‌ي «دو دهه» نبوده است. هنوز T.S.‌‌‌‌‌‌ها در ايران از داشتن يك NGO محروم‌اند و پيگيري و انتظار برخي براي جراحي بيش از دو سه سال زمان مي‌برد! هنوز و بويژه در شهرستان‌ها با آن‌ها برخوردهايي نادرست و غير علمي‌و غير منطقي صورت مي‌گيرد و هنوز بسيار ازخانواده‌ها آن‌ها را در خانه محبوس حتا و شكنجه كرده و به بند و قفل و زنجير مي‌كشند!!


برخوردبرخي خانواده‌ها – بويژه خانواه‌هاي غيرمذهبي- آن‌ها را به مرز آشفتگي، پريشاني و خودكشي مي‌كشاند و در مواردي آن‌ها را به ترك خانه و حتا فرار از منزل وادار مي‌سازد. و اين پرسش را مي‌آفر يند كه چه كسي – در نبود هيچ انجمن، گروه يا سازمان حامل و مدافع- براي اينان پشتيبان و غمخوار خواهد بود؟!؟ زماني كه همخون، همخون مبتلا به «بحران هويت» را پذيرا نبوده و پس مي‌زند، ديگر در اين «اجتماع هزار خونِ صد رنگِ ده رو» چگونه مي‌توان ايمن بود تا چه رسد به آن كه ايمن زيست؟!؟


اين مشكلات از «خُبث باطن‌ها» نيست؛ از «تهي بودن ذهن‌ها» ست.


مملكت ما «غياث آبادي‌هاي برره‌اي» مملكتي عقب افتاده، رشد نيافته و درحال توسعه و گذرا است. پس از اين گونه تعارضات و تضادها و تقابل‌ها، نبايد افسرده و دل چركين و نا اميد شويم.


درست مي‌شود؛ اما نه با گوشه گيري و عافيت طلبي و آسايش شخصي! بايد به ميدان آييم. من و تو را مي‌گويم. از اين لحظه تو نيز- تو خواننده‌ي حتا غير متخصص و ناكارشناس- بي مسئوليت و رها نيستي! تو نيز از امروز و با اين مقاله،«اختلال هويت جنسي (G.I.D.)» را مي‌شناسي و «نارضايتي جنسيتي (T.S.)» را بيگانه از از كهكشاني ناشناخته و دوردست نمي‌پنداري.


TSمي‌تواند يكي از آشنايان و بستگان تو باشد يا يكي از آشنايان و بستگان تو باشد يا يكي از همين‌ها كه در تاكسي بي مرز و فارغ از محرم و نا محرم، كنار به كنار تو مي‌نشيند و تصادم مي‌يابد.


از امروز تو نيز پيامبر باشد. خرق عادت نمي‌خواهد. نيازي نيست كه دريا را بشكافي يا كوه را به آتش افكني و كور مادرزاد شفا دهي.


پيامبر اين پيام باش كه «T.S. ادا و اطوار از خودش در نمي‌آورد.»، « T.S.، عشوه و غمزه نمي‌آيد.»، «T.S.، يك اختلال است و نه حتا يك بيماري.»،« T.S.، فريب خورده‌ي شيطان و يك منحرف نيست.»، « T.S.، يك انسان است، درست مانند انسان‌هاي ديگر؛ و حق زندگي آبرومندانه و شرافت مندانه و نيز عشق و مهر و آميزش دارد.»، « T.S.، امانت الهي است؛ چيستان ديگري از آفرينش پروردگار و معمايي كهن براي آزمودن قواي درك و عقل و تميز و مديريت آدمي‌است.»، « T.S.، خود نيز عميقاً و از ته دل مي‌خواست و آرزو داشت كه جز اين آفريده مي‌شد.» و اين رسالت پيامبري را بانگ ده كه : «با T.S.نستيز؛ ديد كهنه را رها كن ؛ به دركي نو برس» و«از آزمون الهي سرفراز برون ‎‎‎‎‎‎‎‎‎آي»!



برگرفته از وبلاگ: ایران بد


تهیه شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)

۱۳۸۴ اسفند ۲۹, دوشنبه

14:. دلایل آرایش کردن ام تو اف ها .:


مثل اینکه برای خیلی از افراد مخصوصآ خیلی خانواده ها دلیل آرایش کردن ام تو اف ها براشون مشخص نشده و برداشت های اشتباهی می کنن .



من خانواده خودمو مثال می زنم . مادر من می گه تو مگه برات مهم نیست وقتی این جوری می ری بیرون بقیه چه فکری راجع بهت می کنن ؟ اگه برای تو مهم نیست برای ما که مهمه .


یا می گه که هر کسی باید شخصیت خودشو حفظ کنه . تو چطور می تونی نگاه ها وحرف های مردم رو تو خیابون بشنوی باز برات مهم نباشه ؟



تا حالا شده خانواده ها از خودشون بپرسن واقعآ چطور می شه و چی می تونه باعث بشه که ما این همه مشکل رو تحمل کنیم ولی باز هم حاضر نباشیم از اون دو تا پخ پخه پنککمون بگذریم؟ مسلمآ این ما هستیم که از همه بیشتر در عذابیم . این ما هستیم که مجبوریم نگاه های سنگین مردم رو تحمل کنیم . این ماییم که حرف ها و متلک های بعضآ زشت رو تحمل می کنیم . ولی با همه اینها چی باعث می شه به کارمون ادامه بدیم ؟؟


ام تو اف ها به هر کاری دست میزنن که موهای صورتشون مشخص نباشه . یکی بند میندازه . یکی اینقدر با ژیلت میتراشه که صورتش زخم می شه . یکی اگه پولشو داشته باشه میره لیزر می کنه . خانوم ها بهتر می فهمن که من چی می گم . اگر بشه با پنکک و .... موهای صورت رو پنهان کرد آیا می تونین از پنکک استفاده نکنین ؟ فکر نمی کنم . یه ام تو اف هم حاضره هر حرف و متلک و هر نگاهی رو تحمل بکنه اما از خیر اون پنکک نگذره . یا اگر بشه با یه کم آرایش زیبا تر بشی دیگه چطور میشه از کنار آرایش گذشت ؟ حتی اگه تو خیابون عینه جن دیده ها نگات کنن . البته خیلی ها از خیرش می گذرن . ولی خب خیلی ها هم نمی گذرن .


یه صحبتیم با بعضی افراد دارم . من خواهش میکنم اگر کسی رو با این مشخصات دیدین حداقل حرف های زشت و رکیک نزنین . راجبه متلک ها و نگاه ها فکر نمی کنم اگه تا سال های سال هم صحبت بشه رفتار مردم با شعور و با فرهنگ ما عوض بشه . ولی خواهشآ حداقل حرف زشت زده نشه که تحملش خیلی سخته .


بازم یه صحبتی دارم با بعضی از مسئولان عزیزی که بسیار دغدغه اجرای احکام اسلامی رو دارن . هر چند فکر نمی کنم به گوششون برسه . چند وقتیه که مامورین ارشاد رو تو خیابون می بینیم که مشغول ارشادن . چند بار پیش اومده که منو امثال منو ارشاد کردن که چرا بی حجاب اومدم بیرون . خب تقصیر من چیه ؟ باید برن به مقامات خودشون بگن که چرا شرایط عمل تغییر جسم رو تسهیل نمی کنن . مگر نه این که طبق فتوای امام خمینی و خیلی از علمای دیگه این عمل واجب هستش؟ یعنی عمل به اجرای احکام اسلامی فقط محدود شده به نزدن همین چند تا پخ پخه پنکک ؟؟ گناه بی حجاب گشتن ما گردن کیه ؟ گردن کسایی که وظیفه قانونی و شرعیشونه که شرایط عمل تغییر جسم برای ما رو تو ایران بوجود بیارن .


شرایطی مثل وارد کردن متد صحیح جراحی . یا زیر پوشش بیمه قرار گرفتن هزینه عمل . یعنی این عمل مهمو سرنوشت ساز از سرما خوردگی کمتره؟؟ به هر حال باید به وظیفشون عمل کنن .


نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)


۱۳۸۴ بهمن ۳۰, یکشنبه

13:. یک گفتگوی واقعی .:


من : مامان با بابا صحبت کردی ؟ راجبه همین عمل جراحی؟



مامان : آره ولی نه من راضیم نه اون .


من : چرا ؟ دلیلش چیه ؟ چرا راضی نیستین ؟


مامان : چون که ما نمی تونیم . این خیلی لقمه بزرگیه برای ما .


من : خب این جوری که نمی شه پس من چی کار کنم ؟ چقدر بشینم کنج خونه ؟


مامان : نشین خب.یه کاری واسه خودت جور کن .


من : کار خونگی از کجا بیارم ؟


مامان : چرا کار خونگی ؟ مگه بقیه چی کار می کنن ؟


من : بقیه خیلی کارا می کنن که من نمی تونم بکنم اینم روش .


مامان : خب چی می خوای بگی ؟ فکر کردی تغییر جنسیت بدی دیگه خوشبخت می شی ؟


من : نه همچین فکری نکردم . خودم می دونم اونم هزار تا مشکل داره ولی هر چیه از الان بهتره .


مامان : تو رو خدا این جوری کرده . تو نباید با خواسته خدا بجنگی که .


من : خدا درد می ده درمونم می ده . خیلیا هستن مادر زاد یه مشکلی دارن . نباید خودشونو درمان کنن؟ باید همونجوری بمونن که یه وقت با خواسته خدا نجنگیده باشن ؟


خدا علاوه بر بیماری عقل و همت داده که ازش استفاده کنیم .



مامان : ما نمی تونیم من نمازم ترک نشده .حالا چه جوری ……


من : هیچ ربطی نداره . اتفاقآ اون جوری بخوای بگی طبق نظر خیلی از علما از نظر شرعی واجبم هستش .


مامان : من اون دینو قبول ندارم .


من : دینی که خودت دوست داشته باشی قبول داری ؟ خب ما نداریم همچین دینی.شاید اینکی جدیده مال شما باشه . ولی دین من همون قبلیس.


مامان : بابا این همه هستن مثل تو دارن زندگیشونو می کنن . تو هم مثل اونا .


من : کو ؟ کجا هستن این همه ؟ من چرا ندیدم تا حالا ؟ مثل خودم زیاد دیدم ولی یا رفتن عمل کردن یا خود کشی . از اونایی که شما می گی من ندیدم .


مامان : تو اگه خودت بخوای خوب می شی .



من : خب مشکل همینه که من نمی خوام . اگر می خواستم که دیگه مشکلی نبود . خواستنو نخواستن که دست خود آدم نیست . یکی که مثلآ رنگ آبی رو دوست داره می تونه دیگه نخواد که دوست داشته باشه ؟ مگه از اول خودش خواسته بوده ؟


من : مامان خودتم می دونی که اینا همش بهونس . شما خودتون دوست ندارین . من می خوام بدونم چرا ؟


مامان (با گریه) : خب من تو رو همین جوری می خوام . می خوام که پسر باشی .


من : به نظر تو من الان پسرم ؟ چه نشونه ای از پسر بودن تو من میبینی ؟


مامان : سکوت ……


من : تازه من که نمی تونم تا ابد بر اساس خواسته دیگران زندگی کنم . پس خودم چی ؟


مامان : گریه ……


مامان ( با گریه ) : من نمی تونم . من نمی تونم تحمل کنم . نمی تو نم ….


من : چطور من می تونم . من 17 سالم بود یواشکی می رفتم پیش این روانشناس و اون روانپزشک کارامو می کردم . نه به کسی می گفتم . نه کسی کمکم می کرد . خودم هزار تا مشکل داشتم . ولی کسی نبود کمک کنه . ( با گریه ) چطور منه 17 - 18 ساله تحمل می کردم ؟ اون وقت مادر میان سالم نمی تونه تحمل کنه ؟ بر عکس شده ؟


مامان : گریه ……


من : مامان اولش سخته . به خدا بعدش عادت می کنین . کنار میاین .


مامان : گریه …… بد بخت می شی . یه عمر انگشت نشون می شی .


من : اگه خونمو عوض کنیم به جز فامیل کسی منو نمی شناسه که . مگه بقیه علم غیب دارن که بدونن من قبلآ چی بودم ؟


من ( با گریه ) : مامان من دیگه این جوری نمی تونم . خودتم می دونی . حالا سخته هر چیه باید انجام بدیم ابن کارو . چاره دیگه ایی نیست . من ذیگه نمی تونم این جوری زندگی کنم …… نمی تونم ….


نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)

۱۳۸۴ بهمن ۱۵, شنبه

12:. تجربیات من در مواجهه با خانواده .:


همه می دونن مشکل اصلی ما ترنس ها راضی کردن خانواده ها برای عمل تغییر جسم هستش . اکثریت غریب به اتفاق خانواده ها به شدت هر چه تمام تر با این کار مخالفت می کنن . خانواده منم همینجوری بودن . ولی خب من اونقدر باهاشون حرف زدم و اونقدر گفتمو گفتم که حالا دیگه کم کم فهمیدن که بله بچه ما مشکلش اینه اینجوریم نمی شه زندگی کرد .


خب من می خوام یه خورده از این تجربیات سرسام آور خودم بگم . هر چند محیط هر خانواده ای فرق داره و برخورد متناسب خودش رو می خواد . ولی فکر می کنم که مفید باشه .


خب مسلمآ وقتی ما بر اولین بار تصمیم می گیریم که مشکلمون رو به صورت علنی مطرح کنیم خانواده تعجب چندانی نمی کنه و شوکه نمی شن . از این بابت خیالتون راحت . چون اونا از بچگی رفتار ما رو دیدن و حتی بعضی وقت ها به خودمونم گفتنو سرزنشمونم کردن .


من اول خودم یواشکی می رفتم پیش روانپزشک و مشاور . می دونستم که برای افرادی مثل ما تغییر جسم انجام میشه . بنا براین یه روز بعد از هماهنگ کردن با روانشناسم مادرمو بردم پیشش . به نظرم این جوری بهتر بود تا این که خودم بهش بگم .


اوایل وقتی این موضوع مطرح می شه واکنش طبیعی اینه که والدین اصلآ وجود این مشکل رو انکار می کنن . مثلآ اون اوایل که با مادرم می رفتم پیش دکتر خیلی راحت بر می گشت می گفت …. نه !!!! اصلآ بچه ی من دخترونه نبود . نه !!! کاملآ طبیعی بود مشکلی نداشت اصلآ . اون موقع منم شاخ در میاوردم که واااا !! این همون مادر منه که همش سر کارای من جنگ و دعوا داشتیم که چرا تو مهمونی میای پیش دخترا ؟ چرا آرایش می کنی ؟ چرا اینجوری رفتار می کنی ؟ چرا اونجوری …..


حالا اومده با خونسردیه کامل می گه . نه !!!! رفتارش معمولی بود دخترونه نبود . من که چیزی ندیدم ….


خلاصه شما حواستون باشه مثل من شاخ در نیارین چون این واکنش ها طبیعیه و عمومیت داره .


تو این راه حرف های خیلی خنده دارو بی معنی می شنوین . مثلآ میگن که این روانشناسا خودشون دیوونه ان . کم دارن . تو هیچیت نیست همش تلقینه . بی خودی میای پیش اینا یه اسمم میزارن روت . قشنگ برو زندگیتو بکن …. یه استدلال استاندارد مشترک هم دارن که من از بقیه دوستامم پرسیدم همینو به اون ها هم گفته بودن : این روانشناسا دکون باز کردن که از شما ها پول بگیرن . الکی یه اسمی می ذارن روت که فقط هی پول بگیرن ازت . شما هم اینجور موقع ها باید بگین که هر کسی در ازای کاری یا خدماتی که انجام میده پولم میگیره . نمی شه مثلآ بگیم ما دیگه وقتی مریض می شیم نریم دکتر چون دکتره یه وقت ممکنه به ما دروغ بگه از ما پول بگیره . به هر حال کارشونه . در ازای کارشونم یه مبلغی می گیرن . و گر نه روانشناس یا دکتر مفتی ما نداریم که شما بهش اطمینان کنین .


وقتی به این مرحله برسین سعی می کنن دیگه با شما پیش دکتر نیان یا حتی نزارن شما برین . اصلآ نباید کوتاه بیاین و بگین که صبر من تموم شده و من نمی تونم این وضعیت و تحمل کنم . حتی می تونید الکی برای این که مخالفتشون کم بشه بگین من می خوام برم دکتر خوب بشم . نمی خوام این جوری باشم . با این کار برو بیا به پیش دکتر و روانشناس و …. بیشتر میشه . و خود طرح این مسائل باعث می شه کم کم از مکانیسم انکار خارج بشن .حداقل اینو قبول کنن که یه مشکلی وجود داره و موضوع به این سادگیم نیست که همش یه تلقین یا ادا اطوار گذریه …


ما میدونیم که چون ذهنیتمون با جسممون متفاوت و شبیه جنس مخالف هستش همه خصوصیات و گرایش ها از جمله میل جنسی ما هم بر عکس اون چیزی هستش که باید باشه . این موضوع اگر شرایط خانواده مناسب باشه می تونه دلیل خوبی برای ما باشه . چون این دیگه چیزی نیست که با تلقین به وجود اومده باشه . مثلآ می تونیم به مادرمون بگیم که من که به دختر علاقه ندارم پس ازدواجم نمی تونم بکنم . آیندم چی می شه ؟؟؟ یا بگیم پسر ها برای من نا محرم هستن من تو محیط کار یا دانشگاه یا محل تحصیل چون مجبورم بینشون باشم خیلی معذبم …. ( البته اف تو ام ها بر عکسش هستن دیگه) . اما در صورتی باید از این حربه استفاده کنین که اطمینان داشته باشین بعد از اون دچار محدودیت شدید نشین و گر نه گفتن این موضوع که به پسر علاقه دارین باشه برای مراحل بعد ولی بهتره بدونن که به دختر علاقه ندارین .


ممکنه تو این مدت به شدت روتون حساس بشن . یعنی به بیرون رفتنتون … این که کجا میرین .. کی میاین …. با کی تلفنی حرف میزنین … حتی به لباس و موهاتونم ممکنه گیر بدن که این جوری نباش اون جوری باش …..


بعد از یه مدتی و گذروندن این مراحل والدین وارد فاز دعا میشن (در صورت داشتن عقبه مذهبی) .


نذر و نیاز شروع میشه و شایدم زمان خوندن کتاب دعا و مفاتیح و … افزایش پیدا می کنه . در تمام این مدت شاید هر روز مشاجره وجود داشته باشه . باید تحمل کرد. توی این مشاجرات اونقدر حرف های تکراری می شنوین که واقعآ سخته . شما دلایلتون برای تغیر جسم رو براشون شرح می دین . اما انگار شنیده نمی شه . بار ها مشکلات وضعیت فعلی و لزوم انجام عمل رو می گین ولی انگار منطقی وجود نداره . این مرحله سخت ترین و فرسایشی ترین روابط رو دارین و هیچ چاره ای به جز تحمل وجود نداره . سدی هستش که باید شکسته بشه . بین بحث هاتون ممکنه بازم بشنوین که اگه خودت بخوای خوب میشی . این جمله رو اینقدر شنیدم که وقتی بهم میگفتن دلم می خواست منفجر بشم . من در جواب می گفتم من از اول هم نخواستم این جوری بشم که حالا هم با خواستم جور دیگه ای بشم . تحت اختار من نیست .


نباید بذارین این موضوع و اهمیتش از بین بره . اون موقع ها وقتی یه هفته راجبه این موضوع باهاشون صحبت نمی کردم بعد از یک هفته انگار همه چیزو فراموش کرده بودن . انگار برای اولین بار بود که این موضوع رو می گفتم . میدونین؟ سعی میکنن فراموش کنن . چون این موضوع خیلی براشون سخت و سنگینه . ذهنشون به صورت نا خود آگاه موضوع رو بایکوت می کنه . به نظرم نباید فرصت این کار داده بشه . یعنی باید سعی کنیم این مسائل داعمآ طرح بشه تا فرصتی برای فراموشی نمونه .


بعد از این مدت ممکنه هی دکتر های جدید پیدا کنن بلکه بتونن به قول خودشون شما رو خوب کنن . دیگه باید کم کم بگین که درمانی وجود نداره . از روانشناس ها هم بخواین که به صورت آماری بهشون بگن که چند درصد این افراد خوب میشن . در واقع اگر ثابت بشه که فرد ترنس سکشوال هستش احتمال درمان صفر هستش . بعد از این که وجود این مشکل ثابت شد درمان نا پذیر بودن این بیماری هم باید ثابت بشه . اگر بشه تا این جا جلو بیایم قسمت سخت این هفت خان گذشته . دیگه فقط میمونه که بهشون ثابت کنیم هر چند تغییر جسم کار بسیار مشکلیه و وجهه خوبی توی جامعه نداره اما با توجه به این دلایل چاره دیگه ای نیست .


تازه بعد از کشیدن این ریاضت ها باید شاهد افسردگی و غصه خوردن پدر و مادرمون باشیم . خیلی سخته . مادر من همش گریه می کنه . خودشم فهمیده که دست من نیست .ولی دلم براش خیلی می سوزه اما بیشتر از اون دلم برای خودم می سوزه . اگر من بیست سال سختی کشیدم و تحمل کردم مادرمم باید بتونه یک سال به اندازه من سختی بکشه.حتی شاید کمتر .

نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)

۱۳۸۴ دی ۳۰, جمعه

11:. گزارش خبرگزاری کار ایران در مورد ترنس سکشوآلیزم2 .:


گرچه بسياري از بيماران پس از انجام عمل از وضعيت خود ابراز رضايت مي‌‏كنند؛ اما همگي بر اين نكته تاكيد دارند، عمل تنها يك مرحله از مراحل درمان است و شرايط قبل و بعد از عمل نيز به همان اندازه و حتي بيشتر, مي‌‏توانند در بهبودي و نجات تراجنسيتي‌‏ها نقش داشته باشند و در صورتي‌‏كه براي بيماري اين شرايط مهيا نباشد، انجام عمل تغيير جسم به صلاح او نيست.



از جمله شرايط پيش از عمل، اين است كه بيمار به دليل عدم خويشتن‌‏داري به انواع انحرافات جنسي مبتلا نشده باشد و بتوانند پس از عمل يك زندگي سالم و طبيعي را داشته باشند. از ديگر شرايط لازم، رضايت خانواده و شرايط مالي است كه بدون هر كدام از آن‌‏ها, عمل جراحي به هيچ وجه به بيماران توصيه نمي‌‏شود.



عمل جراحي بيمار نيز بايد مطابق با استانداردهاي جهاني و با رعايت تمامي اصول تخصصي اورولوژي و جراحي پلاستيك صورت گيرد كه متاسفانه به عقيده كارشناسان و بسياري از بيماران در ايران عمل‌‏هاي صورت گرفته، در سطح مطلوب نيست و بسياري از بيماران از ناتواني‌‏هاي جنسي و يا مشكلات دفع ادرار شكايت دارند.



پس از عمل نيز بيماران بايد از شرايط محيطي و اجتماعي خوبي برخوردار باشند و اطمينان داشته باشند كه مي‌‏توانند بارها با موفقيت وارد جامعه شده و مورد پذيرش اطرافيان واقع شوند.



به گفته دكتر بهرام ميرجلالي كه خود بسياري از عمل‌‏هاي تغيير جسم در ايران را انجام مي‌‏دهد, مرحله پس از عمل، بخش مهمي از فرايند درمان است كه در طول آن بيمار بايد بتواند با وجود ديدگاه‌‏هاي منفي عامه مردم در مورد تغيير جسم, در جامعه و در بين اطرافيان جا بيافتد و مورد قبول قرار گيرد.



كارشناسان معتقدند؛ اگر بيماري از شرايط بعد از عمل خود مطمئن نيست، به هيچ وجه نبايد اين عمل را انجام دهد، چرا كه او بعد از عمل از طرف بسياري از اطرافيان و محافل اجتماعي طرد خواهد شد و بايد بتواند در مقابل اين ضربه‌‏ها بايستد. در غير اين صورت انجام عمل تغيير جسم، نه تنها وضعيت را بهتر نمي‌‏كند؛ بلكه فرد تراجنسيتي را گرفتار مهلكه‌‏اي مي‌‏كند كه هيچ راه بازگشتي در آن نيست.



كارشناسان و متخصصين امور اجتماعي معتقدند؛ بايد با اطلاع‌‏ رساني درست و فرهنگ‌‏ سازي, ديدگاه‌‏هاي غلط موجود در مورد تراجنسيتي‌‏ها و عمل تغيير جسم را عوض كرد و براي مردم اين حقيقت را روشن كرد كه كساني كه به تغيير جسم روي مي‌‏آورند, منحرف جنسي نيستند و بيماراني هستند كه براي داشتن زندگي بهتر و سالمتر اين راه را انتخاب مي‌‏كنند.



به گواه مطبوعات,‌‏ رسانه‌‏ها و پايگاه‌‏هاي علمي و اطلاعاتي كشورهاي پيشرفته، اين نوع ديدگاه‌‏هاي منفي تنها به جوامعي همچون ايران محدود نمي‌‏شود و در بسياري از كشورهاي پيشرفته و باز نيز چنين معضلي وجود دارد كه بي‌‏شك دليل آن به نادر بودن پديده تغيير جسم و بي‌‏اطلاعي عموم مردم از آن بازمي‌‏گردد.



اين مساله تا حدي است كه در كشوري همچون انگليس, تا همين امسال، به افرادي كه تغيير جسم مي‌‏دادند شناسنامه جديد داده نمي‌‏شد و آنان به همين خاطر از بسياري از حقوق اجتماعي و مدني خود محروم بودند, در حالي كه در ايران چه پيش از انقلاب و چه از سال 64 به بعد به افرادي كه تغيير جسم مي‌‏دهند، شناسنامه و ساير حقوق شهروندي لازم ارائه مي‌‏شده است.



به عقيده صاحب ‌‏نظران و بسياري از بيماران, وجود چنين امتيازي در ايران به خاطر روشن‌‏بيني و وسعت ديد بي‌‏نظير امام خميني و خلاقيت فقه شيعه است. امام(ره) به عنوان اولين چهره مذهبي در تاريخ جهان, عمل تغيير جسم را مجاز اعلام كرد، انگ فساد و انحراف را از چهره بيماران محتاج به تغيير جسم زدود.



نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)


۱۳۸۴ دی ۱۵, پنجشنبه

10:. گزارش خبرگزاری کار ایران در مورد ترنس سکشوآلیزم1 .:


سال‌‏ها از زمان صدور حكم تاريخي حضرت امام خميني (ره)، مبني بر مجاز بودن عمل تغيير جسم مي‌‏گذرد و در اين مدت علاوه بر بيماران دو جنسي (هرمافروديت), صدها بيمار تراجنسيتي (ترنسكشوال) نيز توانسته‌‏اند با حمايت شرع و قانون، تحت عمل تغيير جسم قرار بگیرند.



به گزارش خبرگزاري كار ايران, ايلنا, بيماري تراجنسيتي يا ترنسكشواليسم، به نوعي اختلال جنسيتي گفته مي‌‏شود كه در آن جنسيت جسمي بيمار با جنسيت روحي او در تضاد است و شخص از پذيرش جنسيت ظاهري خود به شدت ناراضي است.



افراد تراجنسيتي (ترانسكشوال) از زماني كه خود را مي‌‏شناسند, قوياً احساس مي‌‏كنند كه به جنسي مخالف تعلق دارند و در قالب جسمي اشتباه به دنيا آمده‌‏اند.



شيوع اين پديده نادر در جنس مذكر بيشتر از جنس مونث است، به طوري كه طبق آمار منتشر شده از سوي سازمان بهداشت جهاني, از هر صد هزار پسر متولد شده يك نفر و از هر چهارصد هزار دختر متولد شده يك نفر، داراي اين اختلال هستند.



بر اساس آمارهاي موجود در سطح جهان, بين 40 تا 60 درصد از اين بيماران به دليل فشار ناشي از تضاد جسم و روح خود, دست به خودكشي مي‌‏زنند و بقيه بيماران نيز يا در صورت امكان تغيير جسم مي‌‏دهند و يا به انواع بيماري‌‏هاي رواني، از جمله افسردگي‌‏هاي شديد مبتلا مي‌‏شوند.



تراجنسيتي‌‏ها، از بدو شناخت خود از سنين زير سه سال, رفتارها و گرايشات جنس مخالف را از خود بروز مي‌‏دهند و با وجودي كه هيچ‌‏گونه اختلالي در جسم آنها مشاهده نمي‌‏شود, عميقاً احساس مي‌‏كنند كه در كالبدي اشتباه متولد شده‌‏اند و جسم حقيقي آنها با آنچه كه هستند، متفاوت است.



بدين ترتيب پسربچه‌‏هاي تراجنسيتي گرايش به انجام بازي‌‏هاي دخترانه دارند, از پوشيدن لباس‌‏هاي پسرانه متنفرند و رفتاري دخترانه را از خود بروز مي‌‏دهند. دختربچه‌‏هاي تراجنسيتي نيز حركات و رفتارهاي پسرانه دارند و از انجام كارها و بازي‌‏هاي دخترانه امتناع مي‌‏كنند.



اين در حالي است كه خانواده و جامعه همواره از اين كودكان انتظار دارند، نقش‌‏هاي متناسب با جسم خود را بپذيرند و آنها را به خاطر انجام حركات و رفتارهاي جنس مخالف سرزنش كرده و تحت فشار قرار مي‌‏دهند. اين فشارهاي بيروني و تضادهاي دروني, بحران‌‏هاي شديدي را در بيمار به وجود مي‌‏آورد.



با بالاتر رفتن سن تراجنسيتي‌‏ها و ورود آنها به مدرسه و اجتماع, اين بحران‌‏ها بسيار مخرب‌‏تر مي‌‏شوند و در دوران بلوغ و رسيدن به تضادهاي خاص اين برهه, آسيب‌‏هاي ناشي از بيماري به اوج خود مي‌‏رسند. به طوري كه پس از سنين بلوغ، بيشتر اين بيماران يا خودكشي مي‌‏كنند و يا به انواع بيماري‌‏هاي حاد رواني, دچار مي‌‏شود.



در اين ميان، با توجه به حاكم بودن فرهنگ مردسالاري و انتظاراتي كه در جامعه از پسران مي‌‏رود, فشارهاي وارد بر پسران تراجنسيتي بسيار بيشتر است و اين بيماران به خاطر فشارها و تضادهاي سنگين ناشي از نارضايتي شديد از جسم خود و فشار و آزار خانواده واجتماع, دچار آسيب‌‏هاي شديدتري مي‌‏شوند.



بيماري تراجنسيتي تا اوايل قرن بيستم از لحاظ علمي تعريف نشده بود و پزشكان و روان‌‏پزشكان, آن‌‏را در رديف هم‌‏جنس‌‏گرايي طبقه‌‏‌‏بندي مي‌‏كردند؛ اما تحقيقات بيشتر نشان داد كه تراجنسيتي‌‏ها با وجود گرايش جنسي و عاطفي به جنس موافق و عدم گرايش جنسي به جنس مخالف, با همجنس‌‏گرايي تفاوت عمده‌‏اي دارند.



تفاوت اين دو گروه نيز در اين است كه هم‌‏جنس‌‏گرايان از جنسيت خود رضايت كامل دارند، در حالي كه مشكل اصلي تراجنسيتي‌‏ها جنسيت متضاد آن‌‏ها است. اين تفاوت، محققان را بر آن داشت تا تحقيقات گسترده‌‏اي را در مورد منشاء اين بيماري انجام دهند. آزمايشات ژنتيكي, هورموني و اورولوژي اختلال خاصي را نشان نمي‌‏داد و آزمايشات و روش‌‏هاي مختلف روان‌‏كاوي و روان‌‏درماني نيز راه به جايي نمي‌‏برد. تا اين‌‏كه در سال 1996 پزشكان هلندي با كالبد شكافي مغز 6 بيمار ترانسكشوال دريافتند كه در اين بيماران بخش قدامي (پايانه BS ) غده هيپوتالاموس مغز كه در برگيرنده خصوصيات جنسيتي انسان است, شبيه به جنس مخالف است.



به عبارتي، جنسيت مغز اين بيماران با جنسيت فيزيكي آنها در تضاد است. اين پزشكان معتقدند كه اين اختلال مغزي در دوران جنيني به وجود مي‌‏آيد و از آنجا كه نمي‌‏توان به اين بخش از مغز دسترسي پيدا كرده و در آن تغييري به وجود آورد, اين اختلال پديده‌‏اي مادرزادي و كاملاً طبيعي است كه قابل تغيير نيست و تنها راه نجات بيماران تراجنسيتي از مشكلات ويران‌‏گر و طاقت‌‏فرسايشان, اين است كه جسم آن‌‏ها را با روح و مغزشان تطبيق داده و آنها را تحت عمل تغيير جسم قرار دهيم.



اما در مقابل، بسياري ديگر از متخصصان و كارشناسان اين نظر را قطعي نمي‌‏دانند و احتمال اين‌‏كه عوامل محيطي و خارجي در به وجود آمدن اختلال تراجنسيتي موثر باشند را رد نمي‌‏كنند.



به گزارش ايلنا, دكتر كاهاني، كه جديداً كتاب "اختلال هويت جنسي" را در مورد بيماري تراجنسيتي نوشته، معتقد است؛ منشاء اصلي اين پديده دقيقاً مشخص نيست و به طور قاطع نمي‌‏توان گفت كه چه عواملي در به وجود آمدن آن دخالت دارند.



وي مي‌‏افزايد: عواملي همچون تاثير خانواده و دريافت‌‏هاي حسي فرد در سنين زير 5 سال، مي‌‏تواند از جمله عوامل بيروني به وجود آورنده اين اختلال به شمار آيد. به عنوان مثال والديني كه از جنسيت فرزندشان راضي نيستند و با سپردن نقش‌‏هاي جنس مخالف به فرزندشان به نوعي سعي در پر كردن اين خلاء دارند, مي‌‏توانند در او اختلالات هويت جنسي به وجود آورند.



به گفته كاهاني، در انسان‌‏هاي متعارف جامعه, جنس و هويت جنسي در راستاي يكديگر قرار دارند كه همين, هويتي يگانه را ايجاد مي‌‏كند؛ اما در صورتي كه اين دو مقوله در تقابل با يكديگر قرار گيرند, اين امر هويتي ناهمگن و متضاد را به وجود مي‌‏آورد.



وي، با تاكيد بر اينكه در حال حاضر تنها راه متعارف درمان اين بيماري, تغيير جسم از طريق عمل جراحي يا هورمون درماني است، مي‌‏گويد: كساني كه امكان اين كار برايشان وجود ندارد، چاره‌‏اي جز كنار آمدن با شرايط موجود و پذيرش وضعيت خود ندارند و ساير راه‌‏هاي پيشنهاد شده براي درمان اين بيماران, تاكنون راه به جايي نبرده است.



كاهاني در عين حال تاكيد مي‌‏كند: بايد در ارايه مجوزهاي عمل تغيير جسم دقت و حساسيت فراواني صورت گيرد؛ چرا كه بسياري از متقاضيان عمل در واقع تراجنسيتي نيستند و داشتن انحرافات جنسي و ساير اختلالات ديگر، آنان به سمت عمل سوق مي‌‏دهد.



وي مي‌‏افزايد‌‏: ويژگي بارز افراد تراجنسيتي اين است كه اين بيماران خواستار يك زندگي سالم و طبيعي هستند و براي دور شدن از اختلال هويت جنسي و اجتناب از يك زندگي نامتعارف و غيراخلاقي به عمل تغيير جسم روي مي‌‏آورند.


نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)